loading...
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»سیزده بدر در شعر استاد شهریار | 0 | 1728 | aniaz |
»چرا خورشيد زرد است؟ | 0 | 1421 | aniaz |
»اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 1354 | aniaz |
»درمانهای خانگی بیماریهای گوارشی | 0 | 1269 | aniaz |
»تشخیص فشارخون پایین | 0 | 1240 | aniaz |
»پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 1350 | nina |
»فصل ها چگونه به وجود می آیند؟ | 0 | 1253 | nina |
»شعری زیبای از ابوالحسن ورزی | 0 | 1209 | nina |
»انواع داداش برای دخترای امروزی!! | 0 | 1266 | nina |
»چه عواملی سبب ایجاد یبوست می شوند؟ | 0 | 1188 | nina |
ماجرای تاجر و روستاییان میمون فروش
1058 بازدید
در زمان های قدیم ، تاجری به روستایی که میمون های زیادی در جنگل های حوالی آن وجود داشت رفت و خطاب به مردم روستا گفت : من میمون های اینجا را خریدارم و حاضرم به ازای هر میمون ۱۰ دلار به فروشنده پرداخت می کنم . مردم روستا که جنگل مجاور روستایشان پر از میمون بود خوشحال شدند و به راحتی معامله را قبول کردند .
به نظر آنها قیمت بسیار منصفانه بود . در مدت کوتاهی بیش از هزار میمون را گرفتند و هر میمونی را ۱۰ دلار به آن تاجر فروختند .
فردای آن روز مرد تاجر دوباره به روستا آمد و به روستائیان گفت : هر میمون را ۲۰ دلار از شما می خرم . این بار روستاییان دوباره زمین های کشاورزی خود را ترک کردند و تلاششان را برای گرفتن میمون ها بکار گرفتند . اما ظاهرا تعداد میمون های باقیمانده کمتر شده بود . در آن روز فقط ۵۰۰ میمون را گرفته و فروختند .
روز بعد مجددا آن مرد تاجر به روستا آمد و این بار پیشنهاد ۵۰ دلاری به ازای هر میمون را به ساکنان آن روستا داد . او به مردم گفت : امروز من در شهر کاری را باید انجام دهم ولی معاون من اینجا می ماند و به نمایندگی من میمون ها را از شما می خرد .
مردم روستا بسیار مشتاق شده بودند . هر میمون ۵۰ دلار ! اما مسئله این بود که همه میمون ها را آنها گرفته بودند و دیگر میمونی برای فروختن باقی نمانده بود !
روستائیان نزد معاون تاجر رفتند و ماجرا را به او گفتند . معاون بعد از کمی تامل خطاب به روستائیان گفت : این میمون ها را در قفس می بینید ؟ من حاضرم آنها را به قیمت هر میمون ۳۵ دلار به شما بفروشم و زمانی که تاجر برگشت شما می توانید آنها را به قیمت ۵۰ دلار به او بفروشید .
ظاهرا معامله ی پر منفعتی بنظر می رسد ، ولی غافل از حیله ای که در آن نهفته است ...
بدین ترتیب مردم به خانه هایشان رفتند و هر چه پس انداز داشتند را برای خرید میمون ها آوردند و هر میمون را بمبلغ 35 دلار از معاون تاجر خریداری کردند .
بله . چشمتان روز بد نبیند ! از فردا مردم آن روستا دیگر نه آن مرد تاجر را دیدند و نه دستشان به آن معاون رسید ! و تنها میمون ها بودند که با از دست رفتن سرمایه ی روستائیان دوباره در آن روستا ساکن شدند ...
نتیجه اخلاقی : سرمایه های ملی خود را ارزان نفروشید!
به نظر آنها قیمت بسیار منصفانه بود . در مدت کوتاهی بیش از هزار میمون را گرفتند و هر میمونی را ۱۰ دلار به آن تاجر فروختند .
فردای آن روز مرد تاجر دوباره به روستا آمد و به روستائیان گفت : هر میمون را ۲۰ دلار از شما می خرم . این بار روستاییان دوباره زمین های کشاورزی خود را ترک کردند و تلاششان را برای گرفتن میمون ها بکار گرفتند . اما ظاهرا تعداد میمون های باقیمانده کمتر شده بود . در آن روز فقط ۵۰۰ میمون را گرفته و فروختند .
روز بعد مجددا آن مرد تاجر به روستا آمد و این بار پیشنهاد ۵۰ دلاری به ازای هر میمون را به ساکنان آن روستا داد . او به مردم گفت : امروز من در شهر کاری را باید انجام دهم ولی معاون من اینجا می ماند و به نمایندگی من میمون ها را از شما می خرد .
مردم روستا بسیار مشتاق شده بودند . هر میمون ۵۰ دلار ! اما مسئله این بود که همه میمون ها را آنها گرفته بودند و دیگر میمونی برای فروختن باقی نمانده بود !
روستائیان نزد معاون تاجر رفتند و ماجرا را به او گفتند . معاون بعد از کمی تامل خطاب به روستائیان گفت : این میمون ها را در قفس می بینید ؟ من حاضرم آنها را به قیمت هر میمون ۳۵ دلار به شما بفروشم و زمانی که تاجر برگشت شما می توانید آنها را به قیمت ۵۰ دلار به او بفروشید .
ظاهرا معامله ی پر منفعتی بنظر می رسد ، ولی غافل از حیله ای که در آن نهفته است ...
بدین ترتیب مردم به خانه هایشان رفتند و هر چه پس انداز داشتند را برای خرید میمون ها آوردند و هر میمون را بمبلغ 35 دلار از معاون تاجر خریداری کردند .
بله . چشمتان روز بد نبیند ! از فردا مردم آن روستا دیگر نه آن مرد تاجر را دیدند و نه دستشان به آن معاون رسید ! و تنها میمون ها بودند که با از دست رفتن سرمایه ی روستائیان دوباره در آن روستا ساکن شدند ...
نتیجه اخلاقی : سرمایه های ملی خود را ارزان نفروشید!
سلام وب قشنگی داری.gif)
.gif)
اگر موافق باشی با هم تبادل لینک کنیم ما رو با نام ( eshgh eshgh va eshgh... ) لینک کن بعد بهم خبر بده با چه اسمی لینکت کنم
www.brokenheart.orq.ir
حالا اگر دوست داشتی،من را با عنوان(داستان های پندآموز)
با این آدرس لینکم کن.(www.sinafathi14.rozblog.com)
آدرس وب کاربر