loading...
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»سیزده بدر در شعر استاد شهریار | 0 | 1606 | aniaz |
»چرا خورشيد زرد است؟ | 0 | 1361 | aniaz |
»اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 1301 | aniaz |
»درمانهای خانگی بیماریهای گوارشی | 0 | 1229 | aniaz |
»تشخیص فشارخون پایین | 0 | 1186 | aniaz |
»پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 1306 | nina |
»فصل ها چگونه به وجود می آیند؟ | 0 | 1208 | nina |
»شعری زیبای از ابوالحسن ورزی | 0 | 1152 | nina |
»انواع داداش برای دخترای امروزی!! | 0 | 1213 | nina |
»چه عواملی سبب ایجاد یبوست می شوند؟ | 0 | 1150 | nina |
عشق و ازدواج
دسته بندی: مطالب و داستان ها,
1099 بازدید
شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت : عشق یعنی همین !
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت!!!
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم!
استاد گفت: ازدواج یعنی همین !!!
عشق شوری بی پایان و بی انتهاست و ازدواج انتهای جاده ی عشق
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت : عشق یعنی همین !
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت!!!
استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم!
استاد گفت: ازدواج یعنی همین !!!
عشق شوری بی پایان و بی انتهاست و ازدواج انتهای جاده ی عشق
.gif)
به نکات زیر توجه کنید