آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»سیزده بدر در شعر استاد شهریار | 0 | 1722 | aniaz |
»چرا خورشيد زرد است؟ | 0 | 1417 | aniaz |
»اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 1351 | aniaz |
»درمانهای خانگی بیماریهای گوارشی | 0 | 1266 | aniaz |
»تشخیص فشارخون پایین | 0 | 1238 | aniaz |
»پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 1346 | nina |
»فصل ها چگونه به وجود می آیند؟ | 0 | 1252 | nina |
»شعری زیبای از ابوالحسن ورزی | 0 | 1208 | nina |
»انواع داداش برای دخترای امروزی!! | 0 | 1264 | nina |
»چه عواملی سبب ایجاد یبوست می شوند؟ | 0 | 1187 | nina |
معجزه
وقتی سارا دخترك هشت ساله ای بود ، شنید كه پدر و مادرش درباره برادر كوچكترش صحبت میكنند . فهمید كه برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند . پدر به تازگی كارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد . سارا شنید كه پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد .
سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلك كوچكش را درآورد. قلك را شكست ، سكه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد . فقط 5 دلار . بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند كوچه بالاتر به داروخانه رفت . جلوی پیشخوان انتظار كشید تا داروساز به او توجه كند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود كه متوجه بچه ای هشت ساله شود .
دخترك پاهایش را به هم زد و سرفه میكرد ، ولی داروساز توجهی نمیكرد . بالاخره حوصله سارا سر رفت و سكه ها را محكم روی شیشه پیشخوان ریخت .
داروساز جا خورد ، رو به دخترك كرد و گفت : چه میخواهی ؟ دخترك جواب داد : برادرم مریض است ، میخواهم معجزه بخرم . داروساز با تعجب پرسید : ببخشید !؟ دخترك توضیح داد : برادر كوچك من ، داخل سرش چیزی رفته و بابایم میگوید كه فقط معجزه میتواند او را نجات دهد ، من هم میخواهم معجزه بخرم ، قیمتش چند است ؟ داروساز گفت : متاْسفم دختر جان ، ولی ما اینجا معجزه نمیفروشیم .
چشمان دخترك پر از اشك شد و گفت : شما را به خدا ، او خیلی مریض است ، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است . من كجا میتوانم معجزه بخرم ؟ مردی كه گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت ، از دخترك پرسید : چقدر پول داری ؟
دخترك پول ها را كف دستش ریخت و به مرد نشان داد . مرد لبخندی زد و گفت : آه چه جالب ، فكر میكنم این پول برای خرید معجزه برادرت كافی باشد ! بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت : میخواهم برادر و والدینت را ببینم , فكر میكنم معجزه برادرت پیش من باشد .
آن مرد ، دكتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیكاگو بود .فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرك با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت . پس از جراحی ، پدر نزد دكتر رفت و گفت : از شما متشكرم ، نجات جان پسرم یك معجزه واقعی بود ، میخواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت كنم ؟ دكتر لبخندی زد و گفت : فقط 5 سنت !
به نکات زیر توجه کنید