آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»سیزده بدر در شعر استاد شهریار | 0 | 1728 | aniaz |
»چرا خورشيد زرد است؟ | 0 | 1421 | aniaz |
»اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 1354 | aniaz |
»درمانهای خانگی بیماریهای گوارشی | 0 | 1269 | aniaz |
»تشخیص فشارخون پایین | 0 | 1240 | aniaz |
»پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 1350 | nina |
»فصل ها چگونه به وجود می آیند؟ | 0 | 1253 | nina |
»شعری زیبای از ابوالحسن ورزی | 0 | 1209 | nina |
»انواع داداش برای دخترای امروزی!! | 0 | 1266 | nina |
»چه عواملی سبب ایجاد یبوست می شوند؟ | 0 | 1188 | nina |
کوهنورد
کوهنوردی بود که می خواست به قله ی بلندی صعود کند.پس از سال ها تمرین وآمادگی،سفرشرا آغاز کرد.به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد.به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد.سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره ها پشت انبوهی از ابرپنهان شده بودند.کوهنورد همانطور که داشت بالا می رفت،در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود،ناگهان لغزید و با سرعت هرچه تمام تر سقوط کرد.
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظه سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی اش را به یاد می آورد.داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله ی طنابی که به دورکمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع سقوط کاملش شد.در آن لحظات سنگین،که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد:خدایا یاری ام کن!
ندایی از دل آسمان پاسخ داد:از من چه می خواهی؟
نجاتم بده خدای من!- آیا توبه من ایمان داری؟
آری. همیشه به تو ایمان داشتم- پس آن طناب را پاره کن!
کوهنورد وحشت کرد.پاره شدن طناب یعنی سقوط بی تردید از فراز کیلومتر ها ارتفاع.گفت: خدایا نمی توانم.
خدا گفت:آیا به گفته ی من آیمان نداری؟
کوهنورد گفت خدایا نمی توانم.نمی توانم.روز بعد گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود وتنها دو متر با زمین فاصله داشت......
حالا به نظر شما پند و عبرت این داستان برای کیا صدق می کنه؟
این داستان برای کسانی است که، از خدا طلب خیر می کنند.
یا بیشتر برای کسانی که از خدا بواسطه ی قرآن طلب خیر،یاری می کنند. یا به نوعی استخاره ...... وقتی جوابی مورد دلخواه شخص داده نمی شود به آن گوش نمی دهند وآنچه را که خود می خواهند انجام می دهند و سرانجام در مسیر و راهی که خود انتخاب کردند دچار مشکل می شوند اما باز هم پند نمی گیرند.
وشاید مثل این داستان خیلی وقت ها برای خود ما اتفاق افتاده اما باز هم، پند نمی گیریم
به نکات زیر توجه کنید